قلعه شادی
رامیلا جونم دیروز جمعه بود و من و پدربردیمت قلعه شادی اونجا تمام بازیهارو که مربوط به سنت میشد کردی خیلی بهت خوش گذشت تازه بعضی هاشم دوبار سوارشدی وقتی خواستی تاب سوار شی مسئولش گفت که برای دختر شما زوده ما گفتیم که نه یه باردیگه هم اورده بودیمش که کوچکتر بود سوارش کردیم خلاصه وقتی سوارشدی صدای موزیک میآمد توهم بااون صدا میرقصیدی و خودتو هی قرمیدادی همه اونایی که دور اونجابودن ماتت شده بودن و یه خانمه که اصلا بچه خودشو یادش رفته بود و تاب که چرخ میخورد لپاتو میکشید و باهات بازی میکرد خلاصه که کلی کیف کردی منو پدرهم وقتی میدیدیم که شما داری خوش میگذرونی ماهم بهمون خوش میگذشت.تازه کلی هم عکس گرفتیم. مانی جونم ایشالله که همیشه و درهمه ...
نویسنده :
مامان زهره
9:29