رامیلارامیلا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات رامیلا عشقم

شیرین زبانی

1390/10/13 15:22
نویسنده : مامان زهره
218 بازدید
اشتراک گذاری

رامی جونم ماشالله انقدر باهوشی که یه بار یه چیزی برات بگیم خودت برای بار دوم میتونی همونو تکرار کنی قصه خاله بزی و شنگول منگولو خیلی دوست داری طوری که خودت یه جاهاییشو برام میگی مثل اونجای قصه که  مامانشون به بچه ها میگه درو رو کسی باز نکنینا بچها میگن چشم (البته بجای بچه ها تو میگی)بعد که آقا گرگه میاد در میزنه میگه تق تق تق تق تق اینجارم خودت میزنی به در میگی تق تق و بقیه داستانو من برات تعریف میکنم.

چندتا کتاب داستان هم برات خریدم مثل شنل قرمزی، حسنی، حسنی و لیلا با کتاب بن بن بن عکسای حیوونا توشه همه حیونارو با صداشون میشناسی الهی قربونت بشم باهوش من

شعر عموزنجیر بافو که برات میخونه تو بهم جواب میدی.

عمو زنجیر باف میگی بَ یی

زنجیر منو بافتی میگی بَ یی

پشت کوه انداختی میگی بَ یی

بابا اومده میگی چی چی

اورده نخودو کشیشمیش باصدای مثلاً کلاغه میگه (دستاتو بالا پایین میبری میگی قاقا قاقا) الهی قربونت بشم خیلی ناز حرف میزنی صدات خیلی قشنگه بخدا البته اینو فقط من که مامانتم نمیگم همه میگن نانازی من الان سرکارم دلم خیلی برات تنگ شده           فرشته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)