رامیلارامیلا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات رامیلا عشقم

Eshghe khaleeeeeee tavalodet mobarakkkkkkkkk

Salam ramila jonam azizam asheghetam khoda midone k cheghad doset daram vasat mimiram khale. Jon delam barat par mikeshe albate ham baraie to ham baraie maman zohre o maman jon o baba jon asheeghetonam delam khili tange baraton arezome ye bare dg betonam mohkam baghaleton konam o bebosameton inja bedone shoma azizam jahaname man asheghetonam doseton daram havartaaaaaaaaaaaaaaa emsal baraie tavalode do salegit man naboodam ama inja hamash b fekret bodam o ba amo hossein hamash yade tanalode yek salegit mikardim ey kash k pishe ham bodim in roza khili delam tange khili ishala har che zodtar hamaton biaid inja pishe ma az khoda mikham k ye omr ...
19 مهر 1391

بدون عنوان

رامیلا جونم دختر نازنینم دوست دارم عسلی من مادرجون سه روزه که رفته آلمان پیش خاله جون آخه خاله جون تازه وضع حمل کرده و یه نی نی ناز آورده که اسمش شانیا ست شانیا جونم تولدت مبارک   از طرف آجی رامیلا بخاطر همین مامان جون رفته ازشون یه چندوقتی مراقبت کنه و بهمین دلیل رامیلا جونم مجبوره که تا آخر وقت تو مهد بمونه اخه قبلا مامان جون ساعت 1 میاوردت ولی الان باید تا آخر وقت بمونی درضمن عزیزم خیلی ناز شدی جدیدا کارای بامزه میکنی و خیلی شیرین صحبت میکنی همه حرفای ماهارو مثل بلبل بخودمون برمیگردونی مربیت (خاله معصومه) میگه که تو بچه های اینجا فقط رامیلاست که خیلی بامزه حرف میزنه . من وقتی از سرکار میام همینطور ...
10 مرداد 1391

بدون عنوان

رامیلا جونم چندروزی بود که خیلی بیقراری میکردی آخه دوهفته ای میشه که پدرجون مجبورشده شبا هم سرکار باشه و تو این حین شماهم سرمای شدیدخوردی و شبا خیلی گریه میکنی و بیتابی پدرجونم میکنی وقتی هم میبرمت مهد کلا تا ازت میخوام جدابشم میزنی زیرگریه و من که نمیتونم این صحنه رو ببینم سریع میرم چون مربیت هم میگه نباید وایستم زود برم زودتر آروم میشی ولی امروز که بردمت مهد خداروشکر بدون اینکه گریه کنی رفتی بغل خاله معصومه انقدر خوشحالم که خدا بدونه انقدر بامزه ای و بامزه صحبت میکنی که همه اونجا واست غش میکنن همه خاله ها اونجا از شیرین زبونیت میگفتن ماشالله همه کلمه هارو میگی یه موقعهایی هم یه حرفایی میزنی که من خودم میمونم از کجا این جمله رو گفتی مثلا ام...
5 تير 1391

مسافرت خرداد

رامی جونم از پنج شنبه تا دیروز رفته بودیم مسافرت کرمانشاه خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما کلی کیف کردی ولی از پریشب سرما خوردی آب ریزش بینی و تب داری الهی قربونت برم آخه شبای اونجا خیلی سرده با اینکه میپوشوندمت ولی نمیدونم چرا سرما خوردی از بس شیرین کاری کردی همه میخواستن بخورنت با کارای بامزه ای که انجام میدادی بااینکه برات اسفند دود کردم و تخم مرغ شکوندم ولی فکر کنم نظرت زدن از بس شیرین بازی از خودت در میاری بامزه من ماشالله مثل بلبلی هرکی هرچی میگه بلافاصله پشتش تکرار میکنی. انقدر این کارارو کردی که هرکی به من میرسید میگفت توروخدا براش اسفند دود کن هرکی هم تا چشم منو دور میدید لپاتو میکشید. ولی بخاطر سرماخوردگیت امروز نبردمت مهدکودک - ا...
16 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام سلام ستاره از این خوشگلا کی داره دخترمن قشنگه موهاش حنایی رنگه هورا رامی جونم وقتی اینو واست میخونم خیلی دوست داری مخصوصا وقتی میگم هورا خودت تند تند دست میزنی و جدیدا هم که عاشق رقصی فقط میگی برای من یه آهنگ بذارید من نانای کنم تازه اهنگ غمگینو هم دوست نداری الهی دورت بگردم مهربونم خیلی عاشقتم نفس منننننننننننننن  
6 خرداد 1391

مهدکودک

رامیلا جونم امروز واسه اولین بار مامان جون بردت مهدکودک من خیلی نگران و ناراحت بودم طوری که خودم نتونستم ببرمت ولی خدارو شکر مثل اینکه از محیط اونجا خوشت اومده اخه عسل دختر همسایه مون که تو هم خیلی دوستش داری اونجاست مربی به مامان جون گفته که ماشالله فقط آهنگ گذاشتن و تو رقصیدی و همش نانای نانای کردی الهی قربونت برم و ایشالله که همیشه تو تمام مراحل زندگی خوش و خرم و خندان وسلامت باشی . ایشالله امروز که رفتی مهدکودک تامقطع دکترا پیش بری الهی قربونت برم دوست دارم هوارتا عزیز دلم  
3 خرداد 1391