رامیلارامیلا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات رامیلا عشقم

مسافرت خرداد

1391/3/16 13:54
نویسنده : مامان زهره
368 بازدید
اشتراک گذاری

رامی جونم از پنج شنبه تا دیروز رفته بودیم مسافرت کرمانشاه خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما کلی کیف کردی ولی از پریشب سرما خوردی آب ریزش بینی و تب داری الهی قربونت برم آخه شبای اونجا خیلی سرده با اینکه میپوشوندمت ولی نمیدونم چرا سرما خوردی از بس شیرین کاری کردی همه میخواستن بخورنت با کارای بامزه ای که انجام میدادی بااینکه برات اسفند دود کردم و تخم مرغ شکوندم ولی فکر کنم نظرت زدن از بس شیرین بازی از خودت در میاری بامزه من ماشالله مثل بلبلی هرکی هرچی میگه بلافاصله پشتش تکرار میکنی. انقدر این کارارو کردی که هرکی به من میرسید میگفت توروخدا براش اسفند دود کن هرکی هم تا چشم منو دور میدید لپاتو میکشید.

بغل

ولی بخاطر سرماخوردگیت امروز نبردمت مهدکودک - البته اینو میدونی که از مهد خیلی بدت میاد  نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟         متفکر        

شاید هم فردارو هم نبرمت و بذارمت خونه مادرجون پس فرداهم که پنج شنبه است و خودم خونه هستم در خدمت شما.

ایشالله که هرچی زودتر خوب بشی عزیز دلم الان خیلی دلم برات تنگ شده کاش پیشت بودم  ناراحت

درهرحال شعار همیشگیم

دیوونه وار دوست دارم      لبخند  

عاشقتم خیلی زیاد        قلب

نفسمی نازنینم           چشمک

میبوسمت         ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)