رامیلارامیلا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات رامیلا عشقم

بدون عنوان

1391/5/10 13:18
نویسنده : مامان زهره
327 بازدید
اشتراک گذاری

رامیلا جونم دختر نازنینم دوست دارم

عسلی من مادرجون سه روزه که رفته آلمان پیش خاله جون آخه خاله جون تازه وضع حمل کرده و یه نی نی ناز آورده که اسمش شانیا ست قلب

شانیا جونم تولدت مبارک

بغل

 

از طرف آجی رامیلا

بخاطر همین مامان جون رفته ازشون یه چندوقتی مراقبت کنه و بهمین دلیل رامیلا جونم مجبوره که تا آخر وقت تو مهد بمونه اخه قبلا مامان جون ساعت 1 میاوردت ولی الان باید تا آخر وقت بمونی

درضمن عزیزم خیلی ناز شدی جدیدا کارای بامزه میکنی و خیلی شیرین صحبت میکنی همه حرفای ماهارو مثل بلبل بخودمون برمیگردونی مربیت (خاله معصومه) میگه که تو بچه های اینجا فقط رامیلاست که خیلی بامزه حرف میزنه .

من وقتی از سرکار میام همینطور به من میچسبی و به من میگی که فقط منو بغل کن و نمیذاری یه لحظه هم بذارمت زمین دائم میری و میای دست منو ماچ میکنی عزیزم من که عاشقتم تازه وقتی هم که میخوایم بخوابیم باید دستتو بندازی دور گردن من و منو بغل کنی بعد بخوابی عزیزمی تو نفسم. خیلی شعر بلد شدی با اینکه نمیتونی همه کلمه هارو خوب ادا کنی (البته همه چیزو میگی ها ولی به زبون خودت کلمه خ رو خیلی خوب نمیتونی بگی) ولی منظورتو قشنگ میرسونی مثلا وقتی من از سرکار میام میخوای بگی خسته نباشی میگی نخه نباشی به اضافه اینکه تا عدد 7 رو قشنگ میگی بدون هیچ اشتباهی از یک میشمری تا هفت الهی قربونت برم الهی بشه یه روزی دکتر شدنتو ببینم عزیزدل مامی.

از وقتی هم که میام خونه دیگه پوشکت نمیکنم و روزای پنج شنبه و جمعه هم پوشکت نمیکنم و وقتی پوشک نیستی قشنگ خودت میگی جیش دَدَ و میری جیش میکنی ولی چون روزا میری مهد اونجا اجازه نمیدن که باز بمونی البته این کارو خیلی وقته انجام میدیها ولی درکل دکتر گفته که زیر 2 سال اصلا نباید بچه ها رو به اینکار وادار کرد حالا تا دوسالگیت دوماه و نیمی مونده تا اونموقع ایشالله که کامل ازت بدون اینکه اذیت بشی بگیرمتتتتتتتتتتتتتتتت هورااااااااااااااا

قربونت بشم رامی قشنگه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)