بدون عنوان
رامی جونم عشق مانی پریروز که واکسنتو زدم خیلی بهت سخت گذشت الهی بمیرم کلی بیقراری کردی و گریه کردی بعداز اینکه واکسنتو زدم و بردمت خونه مادرجون خوب بودی ولی بعدش که رفتم سرکار خیلی اذیت شدی تا بعدازظهر هر یکساعت یه بار تماس میگرفتم ولی انگار هرچی زمان میگذشت حالت بدتر میشد هم تب و هم درد بعدازظهر که من اومدم هم خیلی بیتابی کردی الهی بمیرم چقدر درد داشتی که نمیتونستی دست چپتو تکون بدی آخه به هردوتا دستت زدولی دست چپی واکسن کزاز بودکه درد وتب هم بخاطر همون بود شب هم بهت خیلی بد گذشت تاصبح نخوابیدم میترسیدم خدایی نکرده تبت بره بالا تا ساعت 1 نصف شب که بیدار بودم تبت پایین نیومد مجبورشدم بهت شیاف بزنم وقتی اینکاروکردم خیلی بهتر شدی وتبت نسبتا پا...
نویسنده :
مامان زهره
10:50